جدول جو
جدول جو

معنی دس دس کردن - جستجوی لغت در جدول جو

دس دس کردن
(دَ)
در تداول شیرخوارگان، چپه زدن. چپک زدن، دست دست کردن. طول دادن. به تعویق افکندن. وقت سپوختن. مماطله کردن. اهمال کردن بعمد. قاصداً انجام دادن کاری را بدرازا کشاندن
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از مس مس کردن
تصویر مس مس کردن
در کاری آهستگی و کندی کردن، کاری را به تانی انجام دادن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از دل دل کردن
تصویر دل دل کردن
کنایه از شک و تردید داشتن، تشویش و تردید در کاری، دودلی
فرهنگ فارسی عمید
(دِ گَ تَ)
به کندی کاری را انجام دادن. (فرهنگ فارسی معین). رجوع به فس فس شود
لغت نامه دهخدا
(کَ دَ)
تعلل کردن. طول دادن. اهمال کردن. به طفره وقت گذراندن. انجام دادن کاری را عمداً به درازا کشاندن. این دست آن دست کردن. مماطله کردن
لغت نامه دهخدا
(تَءْ بَ تَ)
مردد ماندن. تردید. دودلی. مردد بودن. دودل بودن. (یادداشت مرحوم دهخدا). تردید داشتن. دودلی و بی تصمیمی. مردد بودن در اقدام به کاری یا دست بازداشتن از آن. (فرهنگ لغات عامیانه). دلادل کردن. (فرهنگ عوام) ، بی قراری کردن. (غیاث). اضطراب و بی قراری کردن. (آنندراج) :
کی به دست سنبل فردوس دل خواهیم داد
تا که در سودای زلف یار دل دل می کنم.
صائب (از آنندراج).
- دل و دل کردن، اضطراب و بی قراری کردن. (آنندراج).
- ، اظهار بی قراری کردن با گفتن لفظ ’دل و دل’:
دنبال چشم او دل و دل کرده می روم
وز گریه راه را همه گل کرده می روم.
سنجرکاشی (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(لَ)
با نهایت کاهلی کاری را انجام دادن. به کندی و بطءکاری را ورزیدن. تل تل کردن. این دست آن دست کردن
لغت نامه دهخدا
تصویری از دل دل کردن
تصویر دل دل کردن
مردد ماندن، تردید داشتن، بی تصمیمی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پس دست کردن
تصویر پس دست کردن
ذخیره کردن اندوختن پنهان کردن پس دست نگاهداشتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فس فس کردن
تصویر فس فس کردن
به کندی کاری را انجام دادن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مس مس کردن
تصویر مس مس کردن
با نهایت کاهلی کاری را انجام دادن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فس فس کردن
تصویر فس فس کردن
((~. کَ دَ))
به کندی کاری را انجام دادن
فرهنگ فارسی معین